نامه ای به همسرم
عزیز من!
� شب عمیق است؛ اما روز از آن هم عمیق تر است. غم عمیق است اما شادی از آن عمیق تر است�.
دیگر به یاد نمی آورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده ام، یا در جوانی، خود آن را در جایی نوشته ام.
اما به هر حال، این سخنی ست که آن را بسیار دوست می دارم. دیروز، نزدیک غروب، باز
دیدمت که غمزده بودی و در خود.
من هرگز، ضرورت اندوه را انکار نمی کنم؛ چرا که می دانم هیچ چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی کند و الماس عاطفه را صیقل نمی دهد؛ اما میدان دادن به آن را هرگز نمی پذیرم؛ چرا که غم حریص است و بیشتر خواه و مرز ناپذیر، طاغی و سرکش و بدلگام.
هر قدر که به غم میدان بدهی، میدان می طلبد، و له می کند
هر قدر در برابرش کوتاه بیایی، قد می کشد، سلطه می طلبد، و له می کند...
غم، عقب نمی شنید مگر آن که به عقب برانی اش، نمی گریزد
مگر آن که بگریزانی اش، آرام نمی گیرد مگر آنکه بیرحمانه سرکوبش کنی...
غم، هرگز از تهاجم خسته نمی شود.
و هرگز به صلح دوستانه رضایت نمی دهد.
و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می شود، و بی اعتبار، و نا انسان، و ذلیل غم، و مصلوب بی سبب.
نقل از :http://www.mypardis.com
شنبه 27 بهمن 1386 - 2:46:04 AM